دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

پیشنهاد درختکاری بیشتر در ورودی جاده دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- فضای دیالوگ در شبکه های اجتماعی باعث شده است که در باب دیزباد سخنان زیادی گفته شود. هر کدام از این سخنان در جای خود بسیار سازنده و موثر است. 

در این بخش نکته ای توسط یکی از دیزبادی ها از روستای فخر داوود گرفته شده است که به شرح ذیل طرح می شود: چند وقت پیش به دلیل کنجکاوی و داشتن مهمان خارجی قبل از ورود به جاده دیزباد برای دیدن فخر داوود وارد جاده این روستا شدیم. اولین چیزی که به چشم مهمان و خوشمون اومد کاجهای اول جاده بود که بسیار زیبا کاشته شده بود و کاملا قد کشیده و سرحال به نظر می رسیدند - در ورودی جاده دیزباد چند سال پیش هم فک می کنم درختان توت کاشتن و همون سال ابیاری تانکرهای ابرسان رو به چشم دیدم ولی متاسفانه به نظر با عدم پیگیری و مراقبت نیمی از درختان خشک شدن و نیمی دیگر هیچ رشد محسوسی نداشتم.



 چه خوب می شه در ورودی جاده اصلی درختی به نام خود  بکاریم و خودمونو مجاب کنیم هر دفعه پایه یکی از درختان در راه رفت یا برگشت دیزباد ابیاری انجام بدیم (البته این حرکت باید بصورت خود جوش و مانند یک حرکت مدنی انجام بشه)- هم در ابادانی  روستامون کمکی کردیم هم زیبایی به وجود اوردیم هم کمکی در حفظ طبیعت داشتیم- شاید روزی برسه که دوست داشته باشیم زیر همین درختان از سایشون استفاده کنیم- به نظر من خیلی مهمه  که ما چه چیزی به نسل بعد انتقال می دهیم.–

در انتها بحث اینکه همه همسو باشیم و چه درختی بکاریم هم مهم هست – از دیدگاه من شاید کاج بهترین و سر سخت ترین درخت باشه و بهتر باشه توت بعد از بزرگ شدن و به دلیل داشتن میوه افراد رو به سمت خودش جذب می کنه و باعث اسیب و شکستن شاخه ها توسط افراد عبوری می شه - 


این نظر اگرچه در یک نگاه جالب به نظر می رسد اما باید از منظر کارشناسی بررسی شود و سپس در مورد آن گفتگو کنیم. لذا چنانچه شخصی در این خصوص بحثی قابل طرح دارد در بخش نظرات منتظر خواهیم بود.

فهرست معلمان دیزبادی

«دیزباد وطن ماست»- معلمان دیزبادی شامل لیستی مطول از اسامی می شوند که نقل آنها در یک پست ممکن نیست. ضمن اینکه هر کدام از این افراد، شخصیت های برجسته ای هستند که نیاز است در مورد تک تک آنها به تفصیل سخن گفت. 

علی ایحال در این نوشتار به لیست برخی از معلمان برجسته دیزبادی  عبارتند از: 



آقای محمد حسین میرشاهی (عباس)

آقای فرخشاه میرشاهی 

آقای نورالدین میرشاهی (عباس)

آقای مسعود اروین 

آقای سید محمد کریم بدخشانی 

آقای شمس الدین میرشاهی (کربلایی محمد) 

آقای حسنعلی میرشاهی (غلامحسن) 

در ادامه سایر اسامی را ملاحظه فرمایید:

  ادامه مطلب ...

روستای ییلاقی دیز باد

«دیزباد وطن ماست»- سایت سیری در ایران که به حوزه گردشگری در ایران می پردازد از روستای دیزباد یاد می کند. 

این سایت می نویسد: روستای دیزباد در ۳۰ کیلومتری شرق نیشابور و در مسیر جاده ی مشهد واقع گردیده است. دیز باد نام دو روستا (دیز باد بالا و دیز باد پایین ) و منطقه ای در شهرستان نیشابور در بخش زبرخان است .این روستای کوهستانی دارای پوشش گیاهی متنوع و آب و هوایی مطبوع و خنک می باشد. اکثر مردمان این روستا اسماعیلی مذهب هستند و هر ساله در فصل تابستان مراسم مذهبی خاصی را که باورها و اعتقادات آنان ریشه دارد برگزار می کنند. بسیاری از گردشگران نیز هر سال برای تماشای این مراسم به دیزباد سفر می کنند.



ویژگی های مذهبی

اکثر اهالی این روستا از پیروان مذهب اسماعیلی هستند . پیروان شیعه اثنی عشر در بالاده و میان ده و پیروان مذهب اسماعیلیه در ده پایین در دو محله اصلی دیز باد زندگی می کنند . روستا دارای سه قبرستان است . در دو قبرستان پایین و بالا دفن شدگان به طور یکدست از یکی از دو مذهب رایج در روستا هستند که به نظر می رسد به علت بعد مسافت قبرستانها از یکدیگر جدا شده باشند . مردم دیز باد که به صورت مهاجر در شهرهای مشهد ، نیشابور و تهران زیندگی می کنند به هیچ وجه از موطن اصلی خویش جدا نشده و در مراسم خاصی چون فصل بداشت محصول و مراسم مذهبی نوحصار که در هفته آخر مرداد برگزار می شود گردهم می آیند . نوحصار نام مراسم مذهبی است که در چهارشنبه هفته آخر مرداد هرسال توسط هردوگروه اسماعیلیه و اثنی عشری در منطقه ای به همین نام برگزار می شود .


ویژگی های فرهنگی

تاسیس مدرسه ناصر خسرو دیزباد در سال ۱۳۱۲

در سال ۱۳۴۸ نام دیزباد به عنوان یکی از معدود روستاهای صد درصد باسواد ایران در یونسکو ثبت شد.


ویژگی های صنعتی

باد محلی دیزباد با توجه به شرایط مناسبی که دارا می باشد دارای جنبه اقتصادی محسوب می شود . این باد با گسترش تفکر استفاده از انرژی های نو در سطح جهان و کشور به عنوان کانون تامین انرژی آینده منطقه مد نظر قرار گرفته است . مهمترین مزیت این باد مناسب بودن آن برای تولید انرژی برق است . همچنین در تابستان تا حدود زیادی به تعدیل و لطافت هوا در مناطق میانی و شمالی دشت نیشابور کمک می کند . با توجه به این شرایط نیروگاه بادی دیزباد در سال ۲۰۰۲ در این منطقه احداث شد .

سمروغ دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- یکی از خوراکی های فصل بارندگی در دیزباد قارچ گوشتی سمروغ است که طرفداران زیادی در دیزباد دارد. 

در این نوشتار به برخی از خواص آن می پردازیم.

  قارچ گوشتی  سمروغ وجود خواص سرشاری که این خوردنی دارد متخصصان تغذیه توصیه می کنند؛ اشخاصی که نمی خواهند از گوشت استفاده کنند برای تامین پروتئین مورد نیاز بدنشان نمی توانند قارچ را جایگزین آن کنند چون قارچ جای گوشت را نمی گیرد.، برای اینکه تمام مواد مغذی از مواد غذائی به بهترین صورت جذب شوند، بدن نیاز به ویتامین های گروه ب دارد و قارچ یک دسته از این ویتامین ها را می تواند، تامین کند.

این گیاه در اثر یک صاعقه ظاهر می شود .



تاریخچه نظافت و بیماری ها در دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- پروفسور مسعود میرشاهی که در فضای عمومی یک شخصیت اجتماعی به حساب می آیند در یکی از نوشته هایشان در باب تاریخ سلمانی در دیزباد می نویسد: یکى از ویژگى هاى دبستان و دبیرستان دیزباد تمیزى دانش آموزان بود.  در زمانى که به این آموزشگاه میرفتم، هیچگاه مدرسه را به سبب یک بیمارى مسرى تعطیل نکردند. ...دانش آموزان پسر براى بررسى میزان تمیز بودنشان یک یقه سفید به روى یقه کتشان باید می دوختند. ... و به همین صورت براى دانش آموزان دختر که یک یقه اضافى مانند گردنبند می پوشیدند. ولى دختر ها یقه هاى زیبایى را مادرانشان برایشان می بافتند. از آن پسر ها تنها یک پارچه سفید ساده بود که هربار باید آنرا می کندیم و می شستیم و دوباره به یقه کت میچسباندیم (البته مادر ها اینکار را میکردند).  

نماد دیگرى که میزان تمیزى را نشان می داد، ناخنها بود. باید کوتاه و زیر ناخن تمیز می بود. به همین جهت گاهى در صف کلاسها، دانش آموزان باید دستهایشان را نشان میدادند، اگر ناخنى بلند بود گاهى دانش آموز از صف بیرون رفته و ناخنهایش را کوتاه می کرد ( اگر کتک نمى خورد). 

مشکلى دیگرى که بیشتر پسرها داشتند، پوست مچ دستهایشان بود. من نیز ......!؟.. همیشه روى مچ دستم کبره مى بست ، .... میگفتد که زیاد دستمان را در آب سرد میگذاریم. .....  و.....  اینگونه بدریختى پوستى را خشکى می گفتند .... و گاهى این  کبره ها می شکست و خونى می شد. .... و هفته ها بدرازا می کشید ... همیشه با آرزو بدست کسانى که این کبره ها را نداشتند نگاه می کردم. ... ولى کسى راه درمانى پیشنهاد نمی کرد ....پسانتر متوجه شدم که این بیمارى ناشى از یک قارچ بوده است ......


بیمارى دیگرى که گاهى بین داش آموزان  دیده مى شد، زگیل بود  و آن عبارت از یک یا چند برجستگى  پوستى بود که به آن "بالو" نیز می گفتند و کسى که به این بیمارى مبتلا می شد ، می گفتند. " بلو  یا به لو ، بدر کیرده" که یک بیمارى ویروسى پوستى بود که به آسانى از کسى به دیگرى منتقل می شد. به ویژه زمانى که این بلو  خونى بود ..... گاهى مادر کودکانى که به این بیمارى مبتلا بودند،  این بلو ها را خونى کرده و چند سنگ را آغشته  به خون می کردند و از آن در میان راه قلعه درست می کردند .... هرکسى این قلعه را خراب می کرد، باید بیمارى به او منتقل می شد و مادر خوشحال که فرزندش از شر این بیمارى خلاص بافته است .......من از جمله کسانى بودنم که همیشه این دژهاى کوچک را با پا می زدم ، ....  و خراب می کردم .......اگر کسی با خون تازه و با دست خراب می کرد ویروس به او سرایت می نمود ......




بیمارى جدى دیگرى که بیشتر دانش آموزان به آن مبتلا شده بودند ، کچلى بود..... .  سبب اشاعه این بیمارى که بزرگ و کوچک را میگرفت حمامهاى خزینه  بود که بی نهایت کثیف بودند. .....  هم در پایین ده و هم در بالاده ، 

آثار این بیمارى در بسیارى از جوانهاى قدیمى هنوز نمایان است.....  با جدى کرفتن بیمارى  و درمان آن و همچنین ساختن حمام با دوش, بالاخره این بیمارى از دیزباد ریشه کن شد.........


موى سر دانش آموزان پسر در این میان از جایگاه ویژه اى بر خوردار بود. 


......  افزون بر کچلى که بلاى موى سربود ......   شپش، کنه و کیک نیز حشرات موذى بودند که گاهگاهى در نزد دانش آموزان دیده می شد.......  کیک از همه فراوانتر به چشم میخورد و از حیوانات به بچه ها منتقل می شد ... شپش کم ولى گاهگهى نیز بود ،.... کنه که آن نیز از حیوانات منتقل می شد در نزد دانش آموزان فراوان مشاهده مى شد.  .....  و ...... براى مبارزه با این حشرات موذى در نزد پسر ها بهترین راه کوتاه کردن مو بود. کوتاه کردن مو درجه داشت  و از صفر تا شماره ٣ متغیر بود. دانش آموزان باید بیشتر با صفر و یا شماره یک موى خود را کوتاه میکردند. ...

.... 

براى کوتاه کردن موى سر،  پسرها نزد سلمانى میرفتند. سلمانى یا محمد سلمانى بر اساس شغلش پسوند این نام را گرفته بود. بدینگونه با ده ها محمد دیگر اشتباه نمی شد. و چناچه معمول بود لازم نبود لقبى رویش گذاشته شود.  ........  سلمانى مردى خوش چهره  و همیشه خنده  اى بر لب داشت. ....و بچه ها او را دوست داشتند ...  بچه ها براى اینکار به خانه اش میرفتند. ..... در کوچه میان ده پایین ، .... در جلو خانه اش یک ساختار صندلى مانندى وجود داشت که بچه ها گاهى به انتظار مى نشستند  ... و او یکى یکى  موى سر آنها را کوتاه می کرد ......   بزرگتر ها اصرار داشتند که موى سر خود را یا کوتاه نکنند و یا با شماره سه یا بالاتر  بزنند...... دبستانى ها همه با شماره هاى از صفر تا ٢   

......  من هم  براى کوتاه کردن مو به نزد سلمانى می رفتم  ....  ولى در سالهاى آخر در خانه دستگاه موى زنى  داشتیم و از ترس شیوع کچلى، در خانه مویمان را کوتاه می کردیم .... آموزگاران و بقیه که باید با آرایش سرشان را کوتاه می کردند ........  به نزد سلمانى می رفتند ......


از کارهاى دیگر سلمانى  دندان کشى بود. سلمانى در ده پایین و  ذیح الله در ده بالا دندان میکشیدند. بیشتر دندانهاى شیرى کودکان که دیر مى افتادند و یا کشیدن دندان بزرگتر ها ..... و ....  اینکه سلمانى دکترى کند عجیب نیست، در فرانسه نیز پدر جراحى فرانسه یک سلمانى به نام"  امبواس پره" بوده است که هم اکنون بیمارستان و خیابانهاى زیادى را به نام او گذاشته اند ......و... 

.... تا اینکه به دندان درد مبتلا شدم , ....  پس از چند روز ....  چاره اى جز این ندیدم که به نزد سلمانى روم .... صبح زود از کوچه دروازه به سوى مدرسه سرازیرشده و به نزد سلمانى رفتم .... منتظر ماندم .... تا از خانه بیرون آمد ... گفت که موى سرت  کوتاه است ..  ؟! .... گفتم که دندانم درد میکند.... نگاهى کرد و ..... گفتم میخواهم که آنرا بکشید .... گفت برو  و اگر هنوزم درد کرد ....  عصر با دوستانت بیا ..... هرچه اصرار کردم که دندانم درد میکند و تا عصر ..... ؟ ... ! ...  باز تکرار کرد و گفت برو با دوستانت بیا ...

و ادامه داد با سه نفر بیا ؟..... مانده بودم که چرا ؟ .... در آن زمان کوچک ها  به حرف بزرگتر ها میکردند و جاى پرسش نبود ......


.... زنگ پایان روز را زدند .....و باید به خانه میرفتیم ..... من و .....درد دندان .......


به مبصر صف بالاده گفتیم که چهار نفر پیش سلمانى میرویم.....   و در نزدیک خانه سلمانى از صف خارج شدیم ... به پیش خانه رسیدیم و منتظر نشستیم.  ..... سلمانى با لبخند همیشگیش رسید .... ما سلام کردیم ... به خانه اش رفت و  دستمالى را آورد  .... یک کترى نیز در دست داشت ...... به من نگاه کرد و رفت یک چهار پایه آورد و به من دستور داد که روى آن  بنشینم ....  در داخل دستمال یک انبر دست مانند میخکش گذاشته  بود ... او را به من نشان داد .....  و گفت ....که با این میخواهم دندانت را بکشم .... با همه بچه ها با تعجب به این  انبر نگاه میکردیم .... به بقیه نیز گفت که با این انبر دندان میکشند ...... 

زمان موعود رسید و موقعى که خود در جایش استوار  در کنار من و چهار پایه ایستاده بود .... پرسید که کدام دندان درد میکند؟ ..... پس از اینکه دندان را معاینه کرد .... و تصمیم خود را گرفته بود .... به سه دوست دیگر من گفت بیایید و به شاهرخ آویزان شوید .... !..... 


سلمانى از یکطرف و بچه ها ازطرف دیگر ..... ..... سلمانى زور میزد و بچه ها نیز ..... او به بالا و .... بچه ها به من آویزان شده به پایین ، ..زمان به کندى می گذشت.....  انگار که این پیکار سلمانى و دوستانم  ابدیست ..... آاااااااا. آاااااااا... تا اینکه سلمانى موفق شد و ......... دندان من لاى انبر در دستش بود .... دوستانم میخندیدند .... سلمانى نیز لبخند پیروزى به لب داشت ..... همه موفق شده بودیم .... ًسلمانى دندان را به من نشان داد ......  گوشه هاى از دندان انگار سیاه شده بود  ..گفت می خواهى دندانت را داشته باشى، با پاسخى مثبت، دندان را بمن داد. از دهنم خون مى آمد .... و سلمانى با کترى آبى که آورده بود میگفت بیا دهنت را بشور و ......و اکنون پس از سالها .... یک یادگارى  از دکترى  در دیزباد .... که این سلمانى گرامى همیشه سلامت و پایدار  باشند ........