دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

ضرب المثل های دیزبادی از نگاه هادی میرشاهی (4)

«دیزباد وطن ماست»- در آخرین نوشتار هادی میرشاهی به ادامه ضرب المثل های دیزبادی می پردازد که بحق کار زیبایی است و امیدواریم که از خواندن آن لذت ببرید.

- مورغِ هَمسَیَه غازَ.

/فکر می‌کنیم که زندگی همسایه‌مان خیلی مرفه‌تر، تغذیه بهتر و دارای پس‌انداز بیشتری هستند.

/ این قضاوت ممکن است سطحی باشد.

- هر چیز کی خاراَیه  روزی بکاراَیه.

/ این خصلت در مردم دیزباد خیلی رایج است که هر چیزی را برای روز مبادا نگهداری می‌کنند.

- زِراندازش زُمیه (zomia) ورواندازش آسُمو (asomo)/تصویر آدمِ فقیر و نا دار رانشان می‌دهد.

- کار را کی کیرد اوکی تُمُم کیرد.


- دست درکَسَه وموش د پِشَنی. (موش = مُشت، کَسَه =کاسه پِشَنی = پیشانی)

/آدم‌های نمک نشناس را گویند که در تاریخ فرهنگ دیزباد نمک را خوردند و نمکدان را شکستند.

/جواب نیکی را بابدی پاسخ گفتن، فردی با نان‌ونمک کسی بجایی رسیده و پس از سیری شخصیّت کینه‌توزانه خود را آشکار می‌سازد.

- مورچگان را چو بود اتّفاق شیرژیان را بدرانند پوست (سعدی) / تصویری از اتحاد و تعاون را گویند.

- آدم دست پاچه دو بار به دست‌شویی می‌رود، دو بار ادرار می‌کند /یکسانی که کار را عجولانه‌ای انجام می‌دهند اطلاق می‌شود که یک دوباره‌کاری را درپی دارد.

- کَوشِ کُنَه(cavsh cona) در بیَوُ(biavo) هَم نِعمَتیَه.

/ حداقل با داشتن این کفش دربیابان،درمیان خار و خاشاک پای برَهنَه نیستی.

- هرکِه مَشورَت کیرد، در اندیشه و عقل دگرا شریک رُفتَ.

/ جلسات مشاوره‌ای را گویند که ما را باهداف نزدیک‌تر می‌کند 

- در ناامیدی بسی امید است        پایان شب سیه سفید است

مردم دیزباد از فقر و خفقان به لطف خدا به همه جا رسیدند.

- آورَ دهَوَن کُفتَن میثلِ برف رَ انبار کیردن واَهن رَسَرد کُفتَنَ / کار بی ثمر

- اسب را متنی بزُر سرآو ببری امّا نِم تَنی اورَ مجبور کنی آوبُخرَ  

/با فشار نمی‌توان فرهنگ جامعه‌ای را تغییر داد مگر با آموزش و صبر و بردباری. 

-کارهربوز نِیَه خرمَن کُفتَن    گاو نرمَیَ و مرد کُهَن.

/صحبت از نیروی کارآمَد و متخصص است.

- رطب خُرده مَنعِ رطَب کَی کنَه .

/ قبلِ نصیحت‌کردن به افراد، از خودت شروع کن.

 - با یگ کاردونُشُ = هم فالَ هَم تُمَ شا = بیک کریشمَه دوکار.

- درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر آوری چرخ نیلوفری را ناصرخسرو) مثل این بیت ازفردوسی .

- توانا بود کرد نابود      زدانش دلِ پیر برنا بود.

- همِشَه دَر رویِ یگ پَشنَه نِمچرخَه!

- دِ ر رسیَن بهتر از هرگز نَرسیَن.

در رانندگی سرعت نگیر و مقررات را رعایت کن.

- اَفتاو بزردی افتاد تنبل به جَلدی (سرعت در کار) افتاد./ مثلأ جمع‌آوری محصول در باغ، تا مشاهد می‌کنی نزدیک غروب است و کم‌کم تاریکی فرامی‌رسد سرعت عمل را زیاد می‌کنی که به شب نیفتی و تنبلیِ طی روز را بایستی جبران نمود.

- جلو ضرررَ ازهرکُجابگیری نَفعَ! 

- آش کَشکِ خَلَتَه(khalata)، بُخُری پاتَه نِخُری پاتهَ .

- اَدَم عاشق کُرُوکَرَ (cor o cra).

/ لیلی از چشم مجنون زیباترین دختر جهان است.

- همه رَ برق مگیرَ مُرَ چراغ‌موشی.

- هرکِ خرمَن خادشَ چَرشاخ مزنَ. 

- باگورگ دونبه مُخری وبا چُپُّ(choppo) مگریی (mgrii)= شریک دوز و رفیق قَفیلَه (ghafila) (کاروان).

 /در جامعه امروز کم‌وبیش هنوز هم وجود دارند که هم با ما هستند هم بادشمنان ما.

- مگس دچای اَدم وسواس مُفتَ .

-  دِرُ  زود دَر امّا سُختُ (sokhto soz) وسُز نِدره.

- در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.

- بِ مَیَه فتیرَ./ اشاره به امکانات مالی می‌باشد.

- از چاله بچاه افتیَن!

/ می‌روی کار را بهترکنی بدتر می‌شود.

- نوک قلم از تیغ شمشیر برنده تراست.

- یک سال بخوار نون تره، صدسال بخوار گوشت برّه.

 / اشاره به پس‌اندازکردن است.

- سرِ جوال رَوِل کیرده ای و ته جوال را بچُسبیَی(bchos biaii). (چسبیده‌ای)

- کَل اگر طبیب بیی سرِخود دوا مکیردی = توکه لالایی بلَدی چرا خوابت نمُبرَ .

- خَلَم اگر ریش مُداش خَلوم (khalum) بو. خَلو(دایی) 

- هرچه پول بدی آش مُخری ./ به نسبت امکانات مالی‌ات بهره‌مند می‌شوی.

- کُفگیر به اَفتَوه (aftava) مگَه: ای دوسلَخَه(slakha) = دِگ به دِگ  مگَ رود سیایه! 

/ کورِ خادو بینای مردوم

- از کاه کوه ساختن = یک کلاغ و چهل کلاغ کردن!  

- آوِدَرخَنَه کُرّویَه(corruia) ، دختر هَمسَیه خیلُّکَ (khillok)

/می‌روی با غریبه‌ای ازدواج می‌کنی که مثل هندوانه سربست بعضی اوقات از داخل پوسیده یا کال درمیاد.

- از کف دستِ برهنه مویی کنده نِمرَ .

- آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نِزنَ.

 / با ارتباط بیشتر و محشور شدن با اطرافیان ممکن است موجب دردسر شود بهمین علّت با چند جمله کوتاه (توخُبی، مُ خُبُم) خداحافظی می‌کنی

- تمام راه هابه رُم ختم می‌شود.

  ادامه مطلب ...

ضرب المثل های دیزبادی از نگاه هادی میرشاهی (3)

شنبه 30/6/1398  -  هادی میرشاهی در این نوشتار به ضرب المثل های دیزبادی می پردازد و آنها را با فنوتیک و نشان های فارسی و ترجمه به زیبایی بیان می کند. 

ـ هر سر بَلَه یی (sr balaie) یک شَوَنِکی (sh0 vaneki) دَرَه (سر بله یی= سربالایی، شُوَنِکی = سرازیری).

ـ آو رَ گیلُگ (gilog) منن (Mnn) ته ماهی بگیرن (گیلُگ = گِل آلو).

ـ او نِندَنهendana) n  یک من آرد چَنتَه فطیر مرهَ (نندنه= نمی‌داند، چنته = چقدر، فطیر = نان تافتون).

 / او عواقب این اقدامِ خطرناک را نمی‌داند.

ـ مو مُگُم(mogom) نرَه تو مگی (mgi)  ُدُش (بدوش).

ـ ترس، برارِ (borar) مرگه.



ـ زُر (zor ra) رَ پای درَخ (drakh) مِرزن (درَخ= درخت) 

/ اینجا زورگویی و گردن‌کلفتی جایی ندارد و زور را بکود تشبیه کرده‌اند.

ـ موش به سُلاخ (solakh)نمِره جَرُو (jarov ra)به دومبش بستند(جَرُو = جارو).

ـ گُزُ سُردُز (gozo sordoz) / سرهم‌بندی چیزی، مثلاً بسته‌بندی کادو که درست انجام نشود.

ـ چُپّو (choppo) اگر خواسته بشه از تکّه (takka) (بز نر) شیر مدوشه(چپّو= چوپان)

ـ شتور در خواب بیند پُومبَه دَنَه (pumbo dana) گهی لُف لُف خورد گَه دَنَه دَنَه(پومبَه = پنبه، شتور= شتُر)

ـ خَرِ ما از کُر گی (corrgi) دُم نِداش (کُرّ گی = خرِ نوزاد)

ـ وقتِ گُش (gosh) نِبُشه  چغندر سَلارَه (salara) (گُش = گوشت، نِبو = نبود، سَلارَ = سالار).

ـ مِهمُ (mehmo) هَدیهِ خدایَه (مِهمُ = مهمان).

ـ مِهمُ رُزیِ(rozi) خوادشَ میَرَه0 (رُزی = خوردوخوراکش، خوادش = خودش).

ـ با دُستُون(doston) مروّت با دشمنان مدارا (دُستُون= دوستان)  

ـ زن بُلایَه اما هیچ خَنَه بِه بُلا نِبَشه.

ـ مرد به لُباس، خَنَه به پُلاس.

ـ آوِ رُفتَه، ب جُو اَر نِمگردَ(ar nemgrda) (جُو = جوی، نِمگردَه = نمی‌گردد).

ـ اَدَمِ مار دگزیَه (گزیدن مار) از رُسمُن اَلَه (بین سیاه‌وسفید) مترسَ

- یارِخوب رَ  روزِبد باید شناختت.- سُوَرَه (sovara) بفیکر  پیَدَ (piada) نیه، سیرُم در غم گُسنه

(بفیکر = بفکر، سُوَرَه= کسی سوار بر چهارپا باشد، پیَدَ= پیاده)

ـ برُی (broy) گورگ  گُسفَن (gosfand) مُبری    همراه چُپّو(choppo)   هی هی منی (شریک دزد و رفیق قافله، گُسفَن = گوسفد).

 /مواردی در جامعه وجود دارند که اکثر آنها شناخته شده هستند که با الفّاظی و خوب صحبت‌کردن می‌خواهند شنونده را گول بزنند ولی کاری از پیش نمی‌برند.

ـ لقمه رَ جُورِ وردَر (jore Vardar) کی دگُلود گیر نِکنه

 (دگُلود = در گلویت، جورِ= طوری)

- علف بایستی به دهن بُزی شیرین بیاد

- سیلیِ نقد به از حلوای نسیَه

آدم خفته رامتَنی بِدارش کنی ولی کسِ رَ که خوادشه اَرخواوزیَه(arkhav zia) نِنتَنی بِدارش کنی.

مال ازبهرِ آسایش عُمرَ   نه عمرازبهرِگیرداوریِ مال .

کس نِخَرَ پُشتِ تُ    جز نَخُونِ اَنگُشتِ تُ .

- آسوده کسیَه که خرنِدَرَ،   ازکاه وجَوَش خَبَر نِدَ رَ

- یک سوزن بخودت بزن ، یگ جُوَل دُز به دگَرا .

- نهال راتا تراست راست بایدکرد، چُو خوشک چومبر نِمرَ .

- هَمَیِ  تخمورغارَ دیَک زنبیل مَگزَر .

- بلبل هفتَ بچّه میَ رَ  یَکِش بول بول بدر مرَه  .  

ـ به روبا    گُفتن  کُه شاهدت ؟   گوف دُومبُم  .

شتور کی کُلُیَه (coloia) زخمش هم کُلُیَه

ـ اَدَم سِر، اَدم گُشنَه رَ (gosh na ra)    دِوَنَه (devana) 

مدَنهَ (می‌داند) (دِوَ نَه = دیوانه) 

ـ دِوالِ از دِوال  مُ کوتاه‌تر نِدیی (دِوال =دیوار، نِدیی = ندیدی) 

ـ فلانی دِگَه حناش رنگی نِدَرَه، هرچه چاخّان کنه، مُردوم اورَ شنَختَن به بول، بول زُبَنیش گول نمُخرن .        هادی میرشاهی


ضرب المثل های دیزبادی از نگاه هادی میرشاهی (2)

«دیزباد وطن ماست»- یکی از اقدامات مهم در حال حاضر دیزباد حفظ سنت شفاهی دیزباد است و در این نوشتار هادی میرشاهی به ضرب المثل های دیزبادی می پردازد و آنها را با معنی بر می شمارد.

ـ بَسکهِ آوِ داغ بخواردُم   آو ِسرده هَم پوف (puf) مُتُم (پوف = پف، آو(av) = آب، مُتُم = می‌دهم).

ـ بخَنَت(b khanat) اَمَیُم (amayom)ماستم نِدایی    زدنبالِ سرم دُغ مُفرِستی 

/ نوشدارو پس از مرگ سهراب



ـ زُمی(zmi) که دَق(dagh) مرَه (m ra) گاو از گاومدَنهَ(m dana)

زمی =زمین، دق = سفت، مدَنهَ = می‌داند

/ سال‌های فقر، همه هم را عامل ناداری می‌دانند.

ـ همیشه پای چراغ تَریکَه (tarika)(تَریکَه = تاریکه)

 / همیشه کمترین نور به‌پای چراغ می‌رسد. 

ـ ماررَ دِ اَستیند  (astind)بزرگ منی؟! (اَستیند = آستینت ، منی = می‌کنی) / در تمثیل آمده: مار سرمازده‌ای را درآستینت گرمش می‌کنی، مارپس از گرم‌شدن و جان گرفتن اولین اقدامش نیش زدن به پناهنده‌اش می‌باشد.

/ تمثیل دیگر: یک مسافر درمانده را پناه می‌دهی، زمین و آب در اختیارش می‌گذاری، او هم کم‌کم مثل تو مالک می‌شود، پس از اخذ شهروندی، ماهیّتش بهتر آشکار می‌شود به‌جای قدردانی، دشمنی‌اش را به‌روزمی دهد و در براندازی‌ات لحظه‌ای فروگذار نیست، دنیا را ببین! می‌گویند سزای نیکی بدی است در اینجا صدق می‌کند. 

نمک را  میخورند نمکدان را میشکنن! بطوریکه ترکشِ چوبِ این خوش قلبی همه‌جا را می‌گیرد.

ـ عاقبت گورگ (gurg) زَدَه (zada) گورگ رُوَ (rova) گرچه با آدم‌ها بُو ُزرگ (bozurg) رُو.

 (گورگ = گرگ، رُوَ = رَود).

/ اشارت به نژاد و دودمان افرادِ بدخواه را دارد که در نسل‌های بعدِ او هم، رفتارش در فرزندانش تسّری پیدا می‌کند. استعاری است که می‌گویند پّا ردِ پای ایل‌وتبارش گذاشته است، یک رفتار توارثی به‌حساب می‌آید.

ـ اَدَم خوش‌حساب شریک مال مُردومَه(morduma) (مُردومَه = مردم می‌باشد).

ـ خدا خررَ شناخ نِدا   والی شکم گاو را پَرَه (para)مکیر(mkir)

 (پَرَه = پاره، مکیر= می‌کرد)

/ بعضی از آدم‌ها ظاهراً کم دست‌وپا و مظلوم هستند درصورتی‌که به موقعیّتی برسند از هیچ ظلم و جوری فروگذار نیستند.

ـ خیشت (khisht) اوّل رَ چون نهَد مِعمار کَج   

تا ثریا  مرَه دِوال  val)  (de کج   (خیشت = آجر ، دِوال = دیوار )

ـ خر رَ   با نمد داغ   منن (m nn) (منن = می‌کنند، نمد= فرش پشمینه) / تهدیدی به افرادی است که مرتکب جرم نگردند.

ـ حرف راسته (rasta) از بچه خُردُ(khordu) بُشنو.

ـ نمک خواردی و نمکدو رَ (nomogdo) بِشکستی (نُمُکدو = نمکدان) 

/ سر سفره‌ای سال‌ها نشستی و رشد کردی، پس از سیر شدن و رشد کامل، نمکدان را شکستی و سفره‌اش را به یغما بردی.

ـ هر که خر رَ پشت‌بام بورده (burda) خوادش(khadsh) اَتَش  اَرَ (ata ara) (بورده = برده است، اَتَش اَرَ = پایین آورد)

 / هرکه مرتکب این مشکلات شده، خودش رفع مشکل نماید. 

ـ حرف مُلا رَ قُبول کُنُم    یا دُم خُرُس رَ (خُرُس = خروس) 

 /بعضی آدم‌ها خیلی خوب صحبت می‌کنند ولی نیّت سوء و رفتارش‌شان از دور آشکار و دم خروس پیداست. چه خوبست درک کنند که افرادِ شنونده گولِ خوش حرفیِ آنها را نمی‌خورند و در دل، بریش‌شان می‌خندند آنها بهتر است در رفتار و گفتارشان تجدیدنظر کرده و صداقت بیشتری از خود نشان دهند. 

ـ نِه مُخرهَ (mokh ra)و نِه به کَس متَه (mta) 

   مگندنه (mgandana) اَ (a) مگس متَه (متَه = می‌دهد).

ـ ریش رَ  د آسیا   سُفِد(s phed) نکیردَه(nekirda)  (سُفِد= سفید، نکیرده = نکرده)

 / با افزایش سن و کسب تجربه، موها و محاسن سفید شده است. 

ـ گوربَه ی (gur ba) خمیر خوار (گوربه = گربه).

/ فرد منافق.

  ادامه مطلب ...

ضرب المثل های دیزبادی از نگاه هادی میرشاهی (1)

«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی در نوشته خود به ضرب المثل های دیزبادی پرداخته است. این نوشته در سه بخش تنظیم شده و متعاقبا در پست های بعدی به آن پرداخته می شود.

ـ حق به حق‌دار مرسَه (مرسَه = می‌رسد).

از نُفریِ سگ، نو کُلُج نِمرَه (نُفری= نفرین ، نُ = نان ، کُلُج = نانی که از بدنه تنور به داخل آتشِ تنور بیفتد و شکل معمولی و هندسی‌اش را از دست بدهد.



ـ از اَتیش، خَکیستَر به عمل اَمیَه (اَتیش= آتش، خَکیستَر= خاکستر)- والدین کارایی خوبی داشتند ولی فرزندشان کارایی لازم را ندارد. 

ـ هر اَنبُنی َنبُه بَندیِ مَیَه (اَنبُن = انبان، مَیَه = می‌خواهد).

ـ سری که درد نِمنَه دُستمال مبَند (نمنه= نمی‌کند).

ـ چراغش با هِشکِ تا صاحب نِمُسُزَه (هِشکِ = هیچ‌کس، صحف = صبح، نِمُسُزَه = نمی‌سوزد).

ـ مگر اینجِه خَنَه‌ی خَلَتَه (خَنَه = خانه، اینجِه = اینجا، خَلَتَه = خاله‌ات).

ـ کج بنشی و راس ارگُو (بنشی = بنشین، راس = راست، ارگُو = بگو).

ـ تا نِبَشَه چیزکی مُردوم نِمگَن چیزها.

ـ چراغی که دخَنَه روایه دمسجید حَرُمَه (خَنَه = خانه، مسجید = مسجد، روایَه = لازم است، حرُمَه = حرام است).

ـ تَه کُلُه اُو نِرِزَه خُردو پاش نِمِخِزَ(کُلُه= بزرگ‌تر، اُو= آب، خُردو = خردسال، نِمخِزَ = نمی‌لغزد).

ـ هندُوَنَه وَ زِر بغلُش مَتِن (هَندُوَنه = هندوانه، زِر= زیر، بغل = زیر شانه، متِن = ندهید).

ـ آشِ کشکِ خَلَتَه بُخری پاتَه نِخُری پاتَه (خَلَته = خاله‌ات، بُخری = بخوری، پاته: به‌حسابت می‌آید).

ـ با یَک تیر دو نُشُن مزنی (نُشُن = نشانه، مزنی = می‌زنی).

ـ هم شَریک دوزدَه و هم رفیق قَفیلَه (قفیلَه = قافله =کاروان) - ظاهرأ با دوستتان برعلیه دشمن مشترکتان هم‌صدا و هم‌پیمان هستید.

  ولی وقتی بی‌خبر و سرزده به منزل دوستتان می‌روی مشاهده می‌کنی، دشمن مشرکتان آنجا به‌صورت مهمان و یاور نشسته است. ضرب المثلی است معروف که می‌گویند: قسَم حَضرتِ عباس را باور کنم یا دُم خُرُس رَ (خُرُس = خروس).

ـ دِوال موش دَرَه    موش گُش  دَرَه( دِوال = دیوار، گُش = گوش).

ـ گر خواهی نشوی رسوا    همرنگ جماعت باش.

ـ کَسَیِه از آش داغتَرَه (کَسَه = کاسه).

ـ ما گورگ بارُن دیه یِم (گورگ = گرگ، دیَه یِم = دیده‌ایم).

ـ فُردا معلومد مرَه (مَعلومد مرَه = آگاهی پیدا می‌کنی، حقیقت برایت آشکار می‌شود).

ـ بدَر مگن تا دِوال بُشنُوَ (دِوال= دیوار، بُشنُوَ = بشنود).

ـ اَروش کی مخندِن پوررو مرَه (اّ روش = صورتش، مَخندِن = نخندید، پوررو = گستاخ ، مره= می‌شود).

ـ سنگ بزرگ علامتَ نِزییَنه (نِزییَنَه = نزدنَ).

ـ شُتور دیَ یی   نِدیَ یی (شُتور = شتر، د یَ یی، نِه دیَ یی= دیدی ندیدی) اشارت با این است: این جریان را فراموش کن و محرمانه باقی بماند.

ـ هر که فیل مَیَه  جور هندوستون مکشَه .

ـ عاقِلُه فی الاشاره (اشاره ای به عاقل، همه چیز را درک مکند)

ـ گَر گُدا کاهل بُود    تقصیر صَحب خَنه چیَه (صحَب = صاحب، خَنه = خانه).

ـ راه برو بی‌راه مَرو هر چَن که راه پیچون بود        جَو مخر گُندُم بخر هرچند که جَو ارزُن بود.

ـ عشق پیری گر بُجُنبَد سر   به رسوایی زند.

ـ هر چیزی سر جای خوادش خوبه (خوادش= خودش).

ـ دِوَنه کی به دِوَنه مرسَه خاشش میَه( دِوَنه = دیوانه، خاشش میه = خوشش میاد).

ـ کارِ هر بوز نِیهَ خرمن کُفتن   گاو نر مَیَه و مرد کُهَن ( بوز = بز، خرمن کُفتن = کوبیدن خرمن گندم).

ـ گورگ کی سگ رَ  مُبینَه   حساب کارِ خوادشَه منَه  (گورگ= گرگ، مُبینَه= می‌بیند، منهَ = می‌کند).

ـ چاه‌کن همیشه ته چاهَ است (چاه‌کن = مقنی چاه را گویند)- اشارتی به افراد مخرّب است که ظاهری فریبنده دارند ولی از پشت خنجر می‌زنند. ضرب‌المثل دیگر اینکه: یک‌بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم در دستی ملخک. خوشبختانه این افراد به بار سوّم نرسیده شخصیّتشان آشکار می‌شود و درنهایت خودشان از همه بیشتر ضرر می‌کنند چون تهِ چاه برایِ زندگی، محیط مناسبی نیست و ازطرفی موردِ تنفّر مردم می‌باشند.

- سیاهی برای ذغال مُ منه (مُ مَنَه = می‌ماند) - افراد مخرّب کم‌کم دستشان رومی شود و تا آخر عمرشان شرمسار می‌مانند.

ـ توفِ هر که   ددهَن خوادش شیرینَه (توف = آب دهان، خوادش = خودش).

ـ همَه  رَ  برق مگیرَه  م ُرَ   چُراغ موشی(مُ = من). 


ضرب المثل ها و عبارات شیرین دیزبادی

«دیزباد وطن ماست»- ادبیات یکی از ساخت های فرهنگ است و با رجوع به ادبیات هر ملت می توان به فرهنگ آنها پی برد. البته این ادبیات در گذر زمان دچار تغییر می شود و نمی توان ادبیات گذشته را به نام امروز و بالعکس تمام کرد. در واقع اگر ما امروز بخواهیم ادبیات را ملاک قرار دهیم باید به ادبیات امروز مردم دیزباد مراجعه کنیم تا بتوانیم از این رهگذر درکی عمیق تر از فرهنگ مردم دیزباد بدست آوریم.

گفتنی است که در دیزباد یک فرهنگ یکدست وجود ندارد. بلکه این روستا در واقع چهارراهی بوده که تمدن های مختلف در آن وارد شده اند. متاسفانه بنده تا کنون نتوانسته ام کتاب فریدون میرشاهی (محمد ابراهیم) را که تاریخ دیزباد را شامل می شود  نسخه دیجیتالی تهیه کنم اما در این تاریخ به نکاتی بر می خوریم که حقیقتا شنیدن دارد. 



  1.  به طحال میگن سول، و نه به کبد 
  2. به آرنج هم فکر کنم زنگیچه هم میگن 
  3. به مستراح فکر کنم چاه چرخی هم می گفتند 
  4. که یک اصطلاح قدیمی دیزبادی هم هست که میگه «عشق از سَر چاه چِرخی حَرکَت م. نَ» 
  5. پرمَج ( permanent): وقتی دست توی دماغت هم میکردی و‌مشت و مال میدادی از این لغت استفاده می‌شد.
  6. کسانی رو هم که توی مسیر طولانی یا اتفاق ناگوار یا سر حموم خسته و بیحال می شود برای شدت خستگی از کلمه حال استفاده میکردند. «میگفتند اوف چی حال کیردوم »
  7. یک کلمه دیگه هم داریم « بَ. دوک» (badok) که به کسی گفته میشه که تمام سعی‌اش رو میکنه ک کارهای محال و سخت رو انجام بده حتی اگه به قیمت جونش یا وقت و سرمایه‌اش تموم بشه که میگن طرف بَ. دوک است.
  8. کسی یک چیز رو هی تکرار میکرد و کلید میکرد و ول کن نبود رو به دیزبادی میگفتند «ا. پی. رَوو» ( apiraw) فلانی خیلی «اَ. پی. رَوو» است.
  9. قاچ زدن هر میوه رو میگفتند «ک. لَ. ف»
  10. قاچ کیردن هر میوه رو میگفتند «برونه بروَنه»
  11. داش: آدم‌های کثیف و دست رو نشوو رو هم میگفتندمثلا فلانی انگار «دُ داش بی یَ» (البته خود داش جایی است که در آن چوب ها را می سوزانند و غالبا سیاه است.
  12. کَلَ. دو. شُو. به آدم‌های هم که آب زیر کاه هم می گفتند.
  13. رودهاش گشاد رفته : کسی که غذا زیاد میخورد این رو هم می گفتند.
  14. بچه کوچیک هم سکسکه میزد میگفتند: بچه داره روده گشاد منه. 
  15. چیزی به گلوت بپره و صرفه کنی: اَ. خَسکًُوم. پِری.
  16. جِزغَل‌َ: در اصل دونبه ریز شده و سرخ شده گوسفند و همچنین بچه‌های کوچیک رو هم می گفتند.
  17. لحظه سال تحویل رو هم میگفتند : سَع‌َت بِچِرخی
  18. از پوز سگ دُریا نِجیست نِ. م. رَ. 
  19. فکر کنم زمانی که فقط یک نفر میخواست از یک آدم خوب که مورد قبول همه بود بد بگه. 
  20. گوشت بچه دِ لَو طاقَ. یعنی بچه اگه از مریضی لاغر بشه دوبار زود چاق میشه نگران نباش.
  21. فروزان توی سلسله مراحل فرزندی. فکر کنم «نتیجه»  رو نگفتی.
  22. بچه. نوَیَ. نبیره. نتیجه. نوگوند. کلوخ انداز. غریبه
  23. کسی که هی قهر می کرد و زود آشتی می کرد و باز با کسی دیگه این کار رو می کرد می گفتند : هِری یَ 
  24. کسی رو که تهدید می کردند برای زدن میگفتند: یَک جُوره موزنُمِت کِ خَر.  رَ. بابا. جیغ. کُنی 
  25. غیبت کردن رو هم گاهی می گفتند: پَ. چَ.جَویی
  26. آدم‌های  خیلی عجول توی کارها میگفتند : دِس. پَ. چَ
  27. کسی که میرفت حموم و زود برمیگشت میگفتند: اوف هم جونِت خیس رَفت ؟
  28. چَم: از راهش از مسیرش 
  29. گاهی هم میگفتند قَلی رَ. ار. چَ. مِش. جَرُو. کو
  30. ماهیچه وقتی میگرفت و سفت می‌شد گاهی میگفتند مثلا پام جیش کیردَ
  31. کسی که خیلی غورغور میکرد گاهی هم میگفتند: اووف چی پوف پوف مِ. نی
  32. نصیحت آدم‌های پخته به نوجونها 
  33. چیزی که تو دِ. اَیینَ. ی. صاف. نِ. می. بی. نی. مو. دِ. خیشتِ. خُوم. می. بی. نوم
  34. اِشک به ترکی و اَشَ به دیزبادی.  یعنی خر
  35. جون‌هایی که دوست داشتن مادر و پدرشون در رابطه با ازدواج اونها صحبت کنند قبل از خواب میگفتند که راجع به «بیست مَن سِو خَ. کی. اخطلات کنن»
  36. کوم : سقف دهن 
  37. به دو خانواده که خیلی با هم رفت و آمد میکردند و همیشه در جمع‌ها هوای هم رو خیلی داشتند میگفتند : از کون هم مُوخرند.
  38. اگه جایی میرفتی که مامان و بابات ناراحت بودند موقعه برگشت بهت میگفتند :اونجهِ  گوه کی نَخوار بُموندهَ بوُ  
  39. زن و مرد یا دختر و پسری که زن و شوهر نبودند ولی رابطه خوبی با هم داشتند میگفتند: تَپ بِزَن و تَپ بُوخار
  40. به مردهای هیز که گاهنا شیطونی میکردند می گفتند: از پِش خادِش نِمُوخرَ
  41. کسی که به سیم آخر زده و بی آبرو بود رو هم گاهی میگفتند: اَرکونده. اَر پِشَنیش. بُچوسبونده 
  42. شل تونبو : فکر کنم به زن‌های بد می گفتند‌!!!و هم گاهی به مردهایی که کَش شولوار. شُل بود و هی می‌افتاد.
  43. رفتن برای ادرار رو هم می گفتند: بُروم کُنار آوو
  44. هر چه به خار آید، روزی به کار آیدبه دیزبادی میشه هر گوزِ. بُروی. روزِ
  45. وقتی میخواستی کسی رو دلداری بدهی که مثلا بهش بی‌احترامی شده از جمله زیر استفاده میکردی مثلا در قبول نکردن دعوتی «اَ. مَ. بِ. روزِ.     نِ. اَ. مَ. بِ. گوزِ
  46. و گاهی هم حرکت طرف مقابل را میگفتند «بِ. گیکِ  (بچه کوچیک خانواده)
  47. فقط میخواستی توی ذهن خودت به طرفی که اذیتت کرده  فکر نکنی و تمومش کنه از یک فهش کوتاه استفاده میکردی میگفتی  «  مرتکَی شَو. نی»
  48. به جون‌هایی که وقتشان را سر مزار با سرچشمه به بطالت می گذروند می گفتند دارند « کون خر بِ خینجَر م. ز. نَن